جایگاه خدمت به مردم در روابط اجتماعی محوری است؛ زیرا ساختار انسان بدون ارتباط، مانع کمال انسانی و زیان ابدی برای بشریت است. نقش خدمت به مردم، دررسیدن به این کمال انسانی را همه ادیان و مذاهب عبادت شمردهاند؛ بهگونهای که دستیابی به آن، تنها با محوریت اجتماع انسانی تحقق مییابد و انسان در این مسیر به موفقیت میرسد. بر همین اساس هرگونه گوشهنشینی ناپسند است و در میان مردم بودن معنا مییابد. آیات بسیاری به این نکته محوری، اشاره دارد: هرکسی در زیان است مگر مؤمنان بهحق، انجام دهندگان کار نیک، سفارش کندگان دیگران بهحق و کار نیک.[۱] هرچند که عمل صالح دایره گستردهای دارد ولی خدمت به مردم از اساسیترین کارهای نیک است که انسان در مقام انسانیت انجام میدهد.[۲] ازنظر آموزههای قرآنی، مبنای هستی فردی است که از او، اجتماعات بزرگتری از خانواده، قبیله، ملت و جامعه بشری شکل میگیرد.[۳] همچنین احسان به دیگران و خدمت به مردم بخشی از فرآیند خدایی شدن انسان و مسیری کوتاه، آسان و مستقیم بهسوی خدایی شدن و رسیدن به هر کمال انسانی است.[۴] امام علی(ع) فرمود: خدمت به مردم، اساس ایمان است.[۵] امام صادق(ع) فرمود: خدمت به مردم و تلاش برای رفع مشکلات آنان برخاسته از ایمان است. ایمان به خدا و خدمت به مردم ۲ صفت نیکی است که صفتی برتر از آن نیست.[۶] ایمان واقعی را باید در همکاریهای اجتماعی برای خدمت به مردم جستوجو کرد.[۷] پیامبر (ص) فرمود: نیکوترین پشتیبانی از دیگران، خدمت به مردم است.[۸] امام صادق(ع) نیز درسیره و روش بهعنوان سرمشق انسان، بار تقسیم دارایی خویش در میان بینوایان، خدمت به خلق را بهخوبی نشان میدهد. همانگونه که در خانه علوی(ع) اعضای خانواده، ۳ روز افطاری خویش را به یتیم و اسیر و فقیر دادند.[۹] امام سجاد(ع) هم ناشناخته در میان کاروانهای حاجیان به خدمتکاری ایشان مشغول میشود. اگر امام علی(ع) نخلستان میساخت و بر فقیران وقف میکرد، بر پایه عمل و مصداق «لم تقولون ما لاتفعلون» است. هرچه گفتند، عمل میکردند و همانگونه که دیگران را به خدمت خلق میخواندند، خود نیز در خدمت مردم بودند.[۱۰] امام صادق(ع) فرمود: مؤمنان خدمتگزار یکدیگرند. پرسیدم چگونه؟ فرمود: بافایده و سود رساندن به هم، در خدمت یکدیگرند.[۱۱] آیةالله خامنهای درباره معنی و مفاد این حدیث میفرمایند: مؤمنین خدمتکاران یکدیگرند، عوامانهاش یعنی نوکر، محترمانهاش خدمتکار است. شخصی که نزد حضرت (ع) بود میگوید: تعجب کردم چطور همه خدمتکار همدیگرند، همه نوکرهمند!؟ این چه جوری میشود یعنی به یکدیگر فایده برسانند؛ بلکه باید منتی هم نباشد تا با منت گذاشتن پاداش خود را باطل سازند.[۱۲] ما باید همانگونه در خدمت مردم باشیم که امامان (ع) بودند.[۱۳] البته باید توجه داشت که خدمت به مردم به بهرهکشی و استثمار نینجامد و دیگران را خدمتکننده به بردگی بکشانند، در این صورت این خدمتگزاری ممدوح و پسندیده نیست.[۱۴] بر این اساس باید با حفظ کرامت در شکل تواضع و فروتنی و خدمت صادقانه و بیمنت خدمت مردم نمود. امام سجاد(ع) نوکری کاروانیان حج را نمیکرد و برای حفظ شخصیت و کرامت همانند دیگران رفتار میکرد و اینگونه خدمتکاری را منافی کرامت نمیدانست. امام صادق(ع) فرمود: مسلمان وظیفه دارد در کمک به نیازمندان کوشا و جدی باشد و از کمکهای مالی مضایقه نکنند و در گرفتاری و نیاز، یار و یاور هم باشند.[۱۵] هر کس برادرش را در کاری یاری کند از طواف کعبه، برتر است. مردی گرفتار حضور امام حسن(ع) رفت و از ایشان کمک خواست. امام حسن بیدرنگ کفشها را پوشید و راه افتاد. در بین راه به امام حسین(ع) رسیدند. ایشان مشغول نماز بود. امام حسن (ع) فرمود: تو چطور غافل شدی و پیش ایشان نرفتی؟ گفت: من ۱ میخواستم پیش ایشان بروم و کمک بطلبم، ولی ایشان در اعتکاف بودند و نمیتوانستند از مسجد خارج شوند، خدمتشان نرفتم. امام حسن(ع) فرمود: اگر توفیق برآوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از ۱ ماه اعتکاف برایش بهتر بود. پاداش خدمت به مردم، از ۱۰۰۰ حج قبولشده و … بیشتر است.[۱۶]
از آیتالله محمدحسن نجفی (ره) سؤال میکنند: اگر خداوند به شما اطلاع دهد که از عمر شما جز اندکی نمانده آن را صرف چهکار میکنید؟ ایشان فرمود: صرف خدمت به خلق و گره گشائی از مردم میکنم و اگر دیدم که کاری نمیتوانم برای کسی انجام ۱۰ میروم جلوی در خانهام مینشینم تا شاید کسی به من مراجعه بکند و بگوید حاجآقا برایم استخارهای بگیرید. امید است از این فرصت اندک عمر برای این مهم بیشترین بهره گرفته شود. امام صادق (ع) در اهمیت و ارزش خدمت به مردم، مطالبی دیگر بیان فرموده که در پاورقی آمده است.[۱۷]
[۱] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ به نام خدا که رحمتش بیاندازه و مهربانیاش همیشگی است. وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر. إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾ [که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند. (۳)[۲] البته خداوند در کنار نماز، مساله انفاق و زکات را مطرح میکند که ۱ عمل اجتماعی است؛ به این معنا که هر چیزی را که از هر طریق به دست آورده میشود میبایست بخشی از آن را به دیگران بخشید بی آن که منتی بر آنان گذاشته شود؛ چرا که آنان در این دستاوردهای شما حقی دارند که باید ادا شود. ادای چنین حقی از سوی شما به معنای حرکت در مسیر خدایی شدن است؛ زیرا خداوند نیز بی هیچ منتی وجود را به شما هدیه کرده و نعمتهای بیشماری را به شما بخشیده و میبخشد.[۳] از نظر آموزههای قرآنی، زوجیت بنیاد هر اجتماعی است و مرد و زن در کنار هم معنا مییابند و به کمال میرسند؛ زیرا زوجیت مبنای هستی است و این اجتماع کوچک در حقیقت نفس واحد و یگانهای را شکل میدهند. (نساء، آیه ۱ و آیات دیگر) بنابراین، کمال نفس به همراهی زن و شوهر و تحقق زوجیت واقعی است و هیچ ۱ از مرد و زن نمیتواند به تنهایی به کمال بایسته و شایسته خویش برسد؛ زیرا نقص، زمانی بر طرف میشود که نفس، یکتا و یگانه شود. از این رو کمال هر انسانی دست کم به زوجیت و حرکت در این مسیر است.[۴] خداوند در آیه ۱۷۷ سوره بقره میفرماید: نیکی آن نیست که روی خود، به جانب مشرق و مغرب کنید؛ بلکه نیکوکار کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با آن که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و مسافران و گدایان و در بند ماندگان ببخشد و نماز بگزارد و زکات بدهد و اینان چون عهدی میبندند بدان وفا میکنند و در بینوایی و بیماری و به هنگام جنگ، صابرند.[۵] راس الایمان الاحسان الی الناس؛ اساس ایمان، همان احسان به مردم است. غرر الحکم، ج۴، ص۵۲.[۶] پیامبر(ص) در تبیین همین معنا و نگرش وحیانی قرآن، اسلام و ۹ ایمان را در گرو خدمت به خلق میداند؛ به این معنا که اسلام به عنوان دین فطرت همانند عقل سالم، حکم میکند که کمال را میبایست در خدمت به آفریدههای الهی دید و برای خودسازی و تزکیه باید از مسیر خدمت به آفریدهها عبور کرد ۹ در گوشه نشینی و رهبانیت. از این رو فرمود: من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم؛ مسلمانی غیر از خدمت به برادران مسلم و اهتمام در رفع مشکلات آنان نیست. اصول کافی، ج۲، ص۱۶۷، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۳۷.امام صادق(ع) نیز در تفسیر ایمان خالص و واقعی میفرماید: من خالص الایمان، البر بالاخوان والسعی فی حوائجهم فی العسر و الیسر؛ نیکی به برادران دینی و تلاش و جدیت برای رفع مشکلات آنان در تمام زمینهها و در هر شرایط، برخاسته از ایمان خالص است. بحارالانوار، ج۷۱، ص ۳۱۷. خصلتان لیس فوقهما من البر شی: الایمان بالله و النفع لعبادالله؛ ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان او ۲ خصلت نیک است که برتر از آن چیزی نیست. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۳۷. خَيْرُ النَّاسِ أنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ؛ بهترین مردم سودمندترین ایشان به مردمان است. این بدان معناست که معیار در خوب و بد را میبایست در نفع و ضرر فرد به دیگران دید ۹ در گوشه نشینی و ریاضت کشی و رهبانیت گرایی. بنابراین، انسانیت انسان در گرو مسئولیتهای اجتماعی اوست. کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۱۴۲.[۷] آیه۲ سوره مائده جایگاه تعاون و ارتباط آن را با تقوا و پارسایی روشن میسازد.[۸] اعظمهم عنده منزله احسنهم مواساه و موازره؛ بلندمرتبهتر در نزد خداوند نیکوترین در مواسات و کمک رسانی و پشتیبانی از دیگران است. بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۴۱.[۹] سوره انسان.[۱۰] صف، آیه۲.[۱۱] دراین باره جمیل یکی از راویان میگوید: ... المومنون خدم بعضهم لبعض قابل جمیل: قلت: و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض؟ قال: یفید بعضهم بعضا؛ مومنان خدمتگزار یکدیگرند. گفتم چگونه؟ فرمود: به یکدیگر فایده و سود میرسانند. کافی، ج۲، ص۱۶۷.[۱۲] و کیف یکون خدم بعضهم لبعض؟ این چه جوری میشود یعنی مثلا بروند خانههای هم خدمتکاری کنند!؟ قال: یفید بعضهم بعضا؛ به یکدیگر فایده برسانند؛ پس فایده رساندن مومنین به خدمتکاری است، منتی نیست، نکته این است. چه در عرض هم باشیم مثل مردم کوچه و بازار و چه آن کسی که به حسب جایگاه اجتماعی پست و منصبی دارد اگر فایده ای داشت خدمتکار است و دیگر منتی ندارد بر مردم. نکته این حدیث به نظر ما فقط این نیست که فایده برساند بلکه باید منتی هم نباشد و خدمت و فایده اش را با منت گذاشتن باطل نکند.[۱۳] درباره شیخ رجبعلی خیاط نوشتهاند: وی معتقد بود که ما باید همان گونه در خدمت مردم باشیم که امامان ما و اولیای الهی بودند. آنان هدفی در خدمت جز خداوند متعال نداشتند. خدمت آنان به مردم، برای خدا و به عشق او بود. (تندیس اخلاص، ص۷۸) وی در پاسخ کسی که نصیحتی خواسته بود، گوشش را گرفت و فرمود: خدمت به خلق! خدمت به مردم! شیخ رجبعلی خیاط معتقد بود: راه محبت خدا، محبت به خلق خدا و خدمت به مردم، بخصوص انسانهای مستضعف و گرفتار است. کیمیای محبت، ص ۲۱۸، تندیس اخلاق ص۷۸.[۱۴] از این رو امام صادق(ع) درباره شرایط و خط قرمز خدمتکاری مردم فرمودند: اخدم اخاک، فان استخدمک فلا و لاکرامه ؛ برادرت را خدمت کن، اما اگر تو را به خدمت و بیگاری گرفت (و طلبکارانه برخورد کرد.) خدمتش مکن. (مستدرک الوسائل، حسین نوری، ج۲، ص۴۱۱) خدمتگزاری به مردم تا زمانی درست است که کرامت شخص خدمت کننده حفظ شود. بسیاری از مردم به تبعیت از سیره پیامبران و امامان(ع) میکوشند تا خود را در مقام خدمتگزاری دیگران قرار دهند. بسیاری از شخصیتها را میتوان در طول تاریخ دید که به خدمت توده مردم مشغول شدند. از امام خامنه ای است که ایشان در مراسم ورود امام خمینی(ره) مسئولیت چای دادن را به عهده گرفت. امام سجاد(ع) بارها به طور مخفیانه در کاروانهای حج وارد میشد و کمر به خدمت مردم میبست. کسانی از بزرگان در مراسم عزاداری اباعبدالله(ع) به خدمت مشغول میشوند و کفش عزاداران را جفت میکنند و یا واکس میزنند یا در حرم امامان(ع) به خدمت مشغول شده و خادم افتخاری حرم میشوند.[۱۵] یحق علی المسلمین الاجتهاد فی التواصل و التعاون و التعاطف و المواساه لاهل الحاجه و تعاطف بعضهم علی بعض؛ مسلمانان موظفند در راه پیوستگی و کمک نسبت به نیازمندان کوشا و جدی باشند، و از عواطف اخلاقی و کمکهای مالی مضایقه نکنند و به هنگام گرفتاری و نیاز، یار و یاور هم باشند. اصول کافی، ج۲، ص۱۷۵.[۱۶] در (کافی) درجلد ۲، در باب سعی در رفع حاجت مومن نقل کرده است: روزی صفوان در محضر امام صادق(ع) نشسته بود که ناگهان مردی که برایش گرفتاری پیش آمده بود به خدمت حضرت رسید و گرفتاریش را شرح داد. امام به صفوان دستور فرمود که فورا حرکت کن و برادر ایمانی خویش را در کارش یاری کن. صفوان رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل مشکل او به پیش حضرت بازگشت. امام در مورد کار او سوال نمودند. صفوان گفت: خدا اصلاح کرد. امام خطاب به صفوان فرمود: بدان که همین کار به ظاهر کوچک و حاجتی که برآوردی و وقت کمی از تو گرفت از ۷ شوط طواف دور کعبه، محبوب تر و برتر است.سپس امام صادق(ع) این چنین به سخن خویش ادامه دادند: مردی گرفتاری داشت. حضور امام حسن(ع) رفت و از ایشان استمداد نمود. امام حسن بیدرنگ کفشها را پوشیده و راه افتادند. در بین راه به حضرت امام حسین(ع) رسیدند در حالی که ایشان مشغول نماز بودند. امام حسن به آن مرد فرمود: تو چگونه از حسین غفلت نمودی و پیش ایشان نرفتی؟ گفت: من ۱ میخواستم پیش ایشان بروم و از ایشان درکارم کمک بطلبم، ولی چون گفتند ایشان اعتکاف کرده اند و نمی توانند از مسجد خارج شوند، خدمتشان نرفتم. امام حسن(ع) فرمودند اگر توفیق برآوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از ۱ ماه اعتکاف برایش بهتر بود. امام صادق(ع) در سخنی دیگر درباره نقش خدمتکاری مردم در تحقق اهداف بلند انسانی و رسیدن به پاداش عظیم دنیوی و اخروی فرمود: فضیلت و پاداش برطرف کردن نیاز مومن، از ۱۰۰۰ حجی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزادکردن ۱ بنده در راه خدا و صرف بار ۱۰۰۰ اسب در راه خدا با زین و لجامش، بیشتر است. بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۸۵.[۱۷] روایاتی از امام صادق(ع) درباره خدمت به مردم: امام (ع) فرمود: قال الله عزوجل: الخلق عیالی فاحبهم الی الطفهم بهم و اسعاهم فی حوائجهم؛ خدای متعال امام (ع) فرمود: مردم، خانواده من هستند. پس محبوبترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربان تر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند. (الکافی، ج۲، ص۱۹۹) امام امام (ع) فرمود: من کان فی حاجه اخیه المومن المسلم کان الله فی حاجته ما کان فی حاجه اخیه؛ کسی که در فکر بر آوردن نیاز برادر مومن مسلمان خود باشد تا زمانی که در فکر نیاز او هست، خداوند نیز در (فکر) نیاز وی باشد (نیازش را برطرف میکند). (امالی شیخ طوسی، ص۷۹، ج۷۴۱) امام (ع) فرمود: الماشی فی حاجه اخیه کالساعی بین الصفا و المروه: کسی که در راه برطرف ساختن حاجت نیاز برادر خود قدم بردارد، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد. (تحف العقول، ص۳۰۳) امام (ع) فرمود: لقضاء حاجه امری مومن افضل من حجه و حجه و حجه ، حتی عد عشر حجج؛ برآوردن نیاز مومن، به یقین برتر از ۱ حج و ۱ حج و ۱ حج است، (امام تا ۱۰ حج شمردند). (امالی شیخ صدوق، ص۷۹۱) امام (ع) فرمود: ما من مومن یخدم اخاه و هو یقدر علی نصرته الاخذله الله فی الدنیا و الاخره ؛ هرگاه مومنی بتواند برادر خود را یاری رساند اما کمکش نکند، خداوند در دنیا و آخرت او را تنها گذارد. (بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۱۳) امام (ع) فرمود: من صار الی اخیه المومن فی حاجته او مسلما فحجبه لمیزل فی لعنته الله الی ان حضرته الوفاه ؛ کسی که برای طلب حاجت خود یا برای سلام و احوال پرسی نزد برادر مومن خود رود و او خود را از وی مخفی کند، تا زنده است، پیوسته مشمول لعنت و نفرین خدا شود. (الاختصاص، ص۱۳) امام (ع) فرمود: ان الرجل لیسالنی الحاجه فابادر بقضائها مخافه ان یستغنی عنها فلایحدلها موقعاً اذا جاءته؛ هرگاه مردی از من درخواست حاجتی کرد، در رفع حاجت و نیاز او شتاب میورزم؛ زیرا بیم آن میرود که کار از کار بگذرد و اقدام من در کمک به او دیگر به کارش نیاید. (عیون الاخبار الرضا ج۲، ص۹۷۱) امام (ع) فرمود: انی لارساع الی حاجه عدوی خوفاً ان ارده فیستغنی عنی؛ من در برآوردن نیاز دشمن خود (نیز) شتاب میکنم؛ زیرا میترسم دست رد به سینه او زنم و او از من بی نیاز شود. (بحارالانوار، ج۸۷، ص۷۰۲) امام (ع) فرمود: ما امن بالله و لابمحمد ولابعلی من اذا اتاه اخوه المومن فی حاجه لم یضحک فی وجهه فان کانت حاجته عنده سارع الی قضائها؛ به خدا و محمد و علی ایمان نیاورده است کسی که در هنگام نیاز برادر مومنش با خوشرویی با او برخورد نکند؛ پس اگر توان دارد احتیاج او را شخصا برطرف نماید و اگر قادر نیست با کمک دیگری مشکل او را حل کند؛ اگر نسبت به تقاضای برادر مومنی بی تفاوت باشد و به درخواست او عمل نکند پس بین ما و او ولایتی نخواهد بود. (بحارالانوار، ج۵۷، ص۶۷۱) امام به مردی گفت: چرا ما را تحقیر میکنی؟ آن مرد گفت: پناه میبرم به خدا از این که شما و یا امری از امور شما را سبک بشمارم)، پس حضرت به او امام (ع) فرمود: وای بر تو، آیا ندای آن شخصی را نشنیدی که نزدیک جحفه از تو کمک خواست که او را به اندازه ۱ میل (برابر ۲کیلومتر) بر مرکبت سوار نمایی و او به خدا سوگند یاد کرد که خسته و وامانده شده است؟ به خدا سوگند! تو حتی سرت را بلند نکردی و او را تحقیر کردی، هر کس مومنی را خوار کند ما را تحقیر کرده و حرمت الهی را شکسته است. (وسائل الشیعه، ج۸، ص۲۹۵) امام امام (ع) فرمود: من مشی فی حاجه اخیه المومن کتب الله عزوجل له عشر حسنات و رفع له عشر درجات و حط عنه عشر سیئات و اعطاه عشر شفاعات. کسی که برای برطرف کردن نیاز برادر مومن خود گام بردارد؛ خدای سبحان برای او ۱۰ حسنه مینویسد و مقام او را ۱۰ درجه بالامی برد و از ۱۰ گناه او میگذرد و شفاعت ۱۰ نفر را از او میپذیرد. (بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۱۳) حضرت امام (ع) فرمود: من احب الاعمال الی الله عزوجل ادخال السرور علی المومن؛ اشباع جوعته او تنفیس کربته؛ او قضاء دینه. از با ارزش ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مومنین است؛ مثل سیر نمودن آن ها، یا نجات دادن آنان از سختیها و گرفتاری ها، یا ادای بدهی آنها. (الکافی، ج۲، ص۲۹۱)