عمر انسانی، فرصتی طلایی و بیمانند برای شدن است. خداوند به انسان دو عمر داده است: عمر محدود دنیایی و عمر نامحدود و عمرمحدود برای انسان یک فرصت ارزشمند تکرارناپذیر است. عمر، از سرمایههایی است که در صورت بهرهگیری صحیح میتواند، آینده سعادتبخش و روشنی برای ما به ارمغان آورد. بهرهوری از سرمایه عمر، ویژه انسانهای عاقل و آیندهنگر است. در فرصتهای روزگار، وفا نیست و پیوسته رو به کاهش است، اگر قدر آن شناخته نشود، بهسرعت از دست میرود، بیآنکه دستاوردی برای انسان داشته باشد. عمر انسان که تنها سرمایه او است، همچون آب روان در سراشیبی، با تندی میگذرد و باگذشت هرروز، بهاندازه یک روز از سرمایه انسان مستهلک میشود؛ بنابراین باید نهایت توجه و وسواس را داشت تا در قبال این رفتن سرمایه، توشه و کمالی کسب کنیم. نیروها، نشاط، سلامتی و بالاخره فرصتهای مختلفی که اکنون برای هرکسی فراهم است، همیشه همینطور نمیماند. روزبهروز از مقدار آن کاسته میشود. انسان عاقل آن است که قبل از پایان یافتن فرصتها، استعدادهای خویش را شکوفا و کمال مطلوب خود را تحصیل نماید. سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان اینوآن فرصت شمار امروز را. برای استفاده شایسته از سرمایه عمر و جلوگیری از حسرتهای آینده، ضروری مینماید بهتر به آن توجه شود. عمر به معنای مدتزمان حضور آدمی در زمین، همان چیزی است که ما از آن به زندگی یا حیات یاد میکنیم. ازآنجاکه این مدتزمانی به هر علتی محدود است و مرگ، آن را به پایان میرساند، لازم است تا نسبت به آناندیشه کنیم و بر پایه یک برنامهریزی دقیق از تمامی لحظات آن برای هدف زندگی بهره ببریم. عمر واژهای است که مفهوم زندگی را معنایی تازه میبخشد؛ زیرا این واژه در زبان عربی همخانواده واژه عمارت و عمران است. هنگامیکه از عمر سخن میگوییم، به مدتزمانی اشاره میکنیم که موجودی زنده ازجمله انسان در دنیا زیست میکند و از زندهبودن بهرهمند میشود. احمد بن فارس زبانشناس معروف سده ۴ هجری عرب درباره این واژه مینویسد که عمر دلالت بر بقا و امتداد زمان دارد که همان حیات وزندگی است. (معجم مقاییساللغه، ج ۴، ص ۱۴۰) راغب اصفهانی فرهنگشناس قرآنی، عمر را اسم برای مدتزمان عمارت بدن برای زندگی در این دنیا میداند. (مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص ۵۸۶) عمر یعنى فرصت ها، ساعت ها، روزها و ماه ها و سال ها بلکه دقیقه ها و ثانیه ها و لحظه هایی که در ظرف زمان طی می شوند و زمان؛ یعنی گذر همین ثانیه ها و لحظه ها. بنابراین به نظر میرسد که میان عمر و تطوّر رشدی در دنیا ارتباط تنگاتنگی است، زیرا اینزمانی که از آن به عمر یاد میشود، زمانی است که انسان میتواند و یا میبایست در مسیر تطور رشدی که از آن به آبادانی و عمارت تعبیر میشود، حرکت و تلاش کند. بر این اساس، کسی که از این زمان محدود برای آبادانی و رشد و کمال خود بهره نبرد، در حقیقت درکی از حقیقت زندگی نیافته و نتوانسته است از هدف و فلسفه زیستن در دنیا بهرهای برد. به سخن دیگر، واژه عمر برای بیان مقدار زمان زیستن و حضور آدمی در دنیا، در حقیقت بیانگر اهداف و فلسفه زندگی نیز هست؛ زیرا این واژه بهصراحت تبیین میکند که زیستن وزندگی در دنیا، چیزی جز شدن در مسیر آبادانی و رشد و کمال نیست؛ بنابراین هر زیستنی که بیرون از این مدار باشد، عمر تلقی نمیشود و نمیتوان آن را مصداق عمر دانست. کسانی که در مدت زیستن خویش در دنیا و در قرارگاه زمین، به عیاشی و بیهودگی میگذرانند و تلاشی برای رشد و کمال انجام نمیدهند و یا در مسیر هبوطی و سقوطی، داشتهها و ظرفیتها و توانمندیهای خویش را تباه میسازند و از سرمایه وجودی و زمان زیستن خویش بهدرستی بهره نمیگیرند، در حقیقت بهرهای از عمر نبردهاند. اینگونه است که میتوان مدتزمانی آنها را بیرون از دایره نامگذاری عمر دانست و نام زیستن را تنها بر آن نهاد؛ زیرا آنان تنها مدتی را زندگی کرده و هیچ بهرهای از این مدتزمانی نبردهاند تا زمان بودن آنها بهعنوان عمر تلقی شود. با توجه به اینکه هستی بیفلسفه و هدفی مشخص نیست، لازم است تا با اندیشه در فلسفه هستی، نقش خود را در محدوده زندگی در این دنیا به دست آوریم و از همه دمها و لحظات خویش برای آن تلاش کنیم.
بر اساس آموزههای قرآن، عمر انسانی، فرصتی طلایی و بیمانند برای شدن است. انسان در این دایره محدوده زمانی و در این مکان که قرارگاه موقت اوست، میبایست خود را برای بودنی بیمانند و دائمی آماده کند؛ زیرا شرایط زمانی و مکانی دوره زندگی در زمین به آدمی این توان و ظرفیت را میبخشد تا خود را برای آنچه زندگی جاودانه و ابدی یاد میشود، آماده کند. خداوند در آیه ۳۷ سوره فاطر ناظر به همین معنا، عمر انسان را فرصتی برای انجام دادن اعمال صالح و بهرهوری از آن در سرای دیگر که جاودانه است، میداند؛ زیرا تنها زمانی زیستن در جهان مادی و دنیوی، برای شخص انسانی، عمر تلقی میشود که شخص از این فرصت بیمانند برای شدن از طریق انجام کارهای نیک و تغییر ماهیت خویش به هویت الهی بهخوبی و درستی بهره گرفته باشد. خداوند در همین آیه این مطلب را نیز متذکر میشود که انسان تنها در زمان محدود زیستن در دنیاست که میتواند از نشانههای الهی بهره گیرد و از طریق آنها، علم اسمایی که در وی به ودیعت گذاشتهشده را یادآور شود و باایمان و اعمال صالح آن را فعلیت بخشد. به سخن دیگر، در هر انسانی مجموعهای از ظرفیتها و توانمندیهای بالقوه نهاده شده است که از آن به تعلیم و جعل اسمایی یاد میشود. این توانمندیهای سرشته در ذات، در محدوده زیستن شخص در دنیا میبایست به فعلیت برسد؛ زیرا هیچ شرایط دیگری بهتر از زیستن در دنیا نمیتواند آن را بارور کند و به فعلیت برساند. بر این اساس، کسانی که با بهرهگیری از آیات و نشانههای الهی، آن علوم تعلیمی الهی را یادآور و متذکر شده و از آن بهره میگیرند و با عمل صالح، آن را بروز و ظهور میبخشند، بهدرستی آنچه را داشتهاند به یاد آورده و آن را فعلیت بخشیده و جانشان را آباد نموده و در مسیر شدن کمالی و رشدی گام برداشتهاند. این مسیر رشدی با بهرهگیری از آیات انفسی و آفاقی و عمل صالح و ایمان حقیقی میبایست بهگونهای پیموده شود که شخص در پایان عمر خویش بهیقین شهودی مطلق دست یابد. خداوند در آیه ۹۹ سوره حجر این مسیر رشدی و کمالی که شخص بهدرستی طی میکند، بهعنوان عبادت معرفی میکند؛ زیرا عبادت همان مجموعه اعمالی است که شخص موظف است تا با انجام آن، شدن رشدی و کمالی را در خود تحقق بخشد و آبادسازی جان را معنایی تازه دهد. خداوند درآیات ۳۶ و ۳۷ فاطر بهره نبردن شخص از مدتزمان زیستن یعنی عمر خود در جهت اجرای اعمال صالح و عبودیت را، به معنای ظلم به خویشتن میداند؛ زیرا چنین شخصی فرصتها و توانمندیهایی را که سرمایه وجودی او بود، ازدستداده و خود را تباه کرده است. ازاینرو کافران را به سبب استفاده نکردن از عمر خویش سرزنش میکند و عذاب نقصان و فراق دوزخ را جایگاه و مسیر نهایی شدنهای نادرست آنان میشمارد. آیاتی که انسان را از عاقبت زندگی و کوتاهی فرصتها آگاه میسازد:
- یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا ﴿۱۰۳﴾ [آن روز که در صور دمیده میشود و روز رستاخیز فرامیرسد…] آنها با یکدیگر پچپچ و گفتگو میکنند [یکی از آنها میگوید:] «شما فقط ده روز در دنیا زندگی کردید»
- نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا ﴿۱۰۴﴾ ما به آنچه آنها میگویند آگاهی کامل داریم. یکی از آنها که عاقلتر است میگوید: «شما بیش از یک روز در دنیا نماندید.»
- آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ ســـوره طـــــــه و در آیاتی دیگر، خداوند به پیامبر سفارش میکند که به انسانها بگو: إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ ﴿۱۱۰﴾ و [بدانید که خداوند] هر سخنی چه بلند گفته شود و چه نجواکنید، همه را میداند؛
- وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِی (۱۱۱) و من نمیدانم؛ شاید زندگی این دنیا آزمونی برای شما و بهرهوری از نعمات آن صرفاً برای مدتی محدود باشد.
- آیات ۱۱۰ و ۱۱۱ ســـوره انبیـــــــاء: ایکاش در این فرصت کوتاه که همچون چشم بر هم زدنی است، بهترین انسانی باشیم که میتوانیم.
یادمان باشد که زندگی هرچند کوتاه است، اما همچنان «فرصتی کوتاه» است. از فرصتی که به ما دادهشده است، بهترین استفاده را بکنیم. نگاهی دوباره به زندگیمان بیندازیم و ببینیم کدام راههایی که انتخاب کردهایم، قابلیت ادامه دادن در سرای باقی و جاودانه رادارند. اگر راهی قابلیت ادامه دادن در زندگی جاودانهمان را نداشت، بدانیم که راهی بنبست، منتهی به زندگی کوتاه مادی ما خواهد بود.
محدودیت فرصت زمانی زیستن: هرچند که انسانها علاقهمند به داشتن عمر جاودانه و ابدی در دنیا هستند و حتی حضرت آدم (ع) به سبب همین علاقهمندی ذاتی برای جاودانگی در دام وسوسه ابلیس میافتد و وعده عمر جاودانه سبب فریب او و همسرش به خوردن از درخت ممنوع میشود (اعراف آیه ۲۰ و طه آیات ۱۲۰ و ۱۲۱) ولی عمر انسانی بلکه عمر همه موجودات دنیوی محدود و مشخص و معین است. خداوند در آیه ۱۲۸ سوره انعام از عمرمحدود و اجل تعیینشده از سوی خداوند برای جنیان سخن به میان میآورد و درآیات ۲ سوره رعد و ۲۹ سوره لقمان و ۱۳ فاطر، از محدودیت عمر خورشید و زمین و آسمان صحبت میکند. پذیرش پایان عمر خورشید و زمین (ابراهیم آیه ۴۸ و روم آیه ۸ و احقاف آیه ۳) و نیز دریا (طور آیه ۶ و تکویر آیه ۶ و انفطار آیه ۳) و ستارگان (تکویر آیه ۲ و انفطار آیه ۲) به معنای پذیرش مفهوم پایان عمر دنیا نیز هست؛ زیرا مفهوم دنیا تنها با بودن این امور تحقق مییابد و با نابودی و نیستی همه آنچه دنیا را میسازد باید پذیرفت که دنیا نیز عمری محدود و اجلی مشخص دارد که روزی پایان مییابد و درنهایت جهان و دنیایی دیگر آغاز میشود. (ابراهیم آیه ۴۸) انسانها با تمامی تفاوت در عمرشان درنهایت مرگ را تجربه میکنند. (نحل آیه ۷۰ و حج آیه ۵) زیرا کموزیاد شدن عمر انسانها در کتاب لوح محفوظ مکتوب و تعیینشده در نزد خداوند است. (فاطر آیه ۱۱) بلکه ابلیس که بیشتر از همه انسانها و جنیان از عمری طولانیتر و درازتر برخوردار است درنهایت پیش از پایان جهان میمیرد؛ زیرا درخواست ابلیس برای زندگی جاودانه تا روز قیامت (اعراف آیه ۱۴ و حجر آیه ۳۶)، از سوی خداوند رد میشود و خداوند به وی فرصت میدهد تا روز مشخص و وقت معلوم زندگی کند که در برخی از روایات، از آنوقت معلوم به عصر ظهور یادشده است. به این معنا که فرصت او تا عصر ظهور هست و پسازآن وی را فرصتی برای زیستن نیست. (اعراف آیات ۱۱ تا ۱۵ و حجر آیات ۳۶ و ۳۸ و ص آیه ۷۹ و ۸۱ و اسراء آیات ۶۲ و ۶۳) خداوند درباره طولانی شدن عمر برخی از انسانها به حضرت نوح (ع) اشاره میکند که عمری هزارساله داشته است. بااینهمه عمر وی نیز به پایان آمد و مهلت و فرصت وی اتمام یافت. (عنکبوت آیه ۱۴ و نوح آیات ۱ تا ۴) این سنتی الهی است که همهچیز در دنیا دارای عمری محدود و مشخص باشند و بهصراحت در آیه ۳۰ زمر خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: انک میت و انهم میتون؛ تو مردنی هستی و آنان هم مردنی هستند. البته بر اساس آیات ۴۴ سوره انبیا و ۴۵ سوره قصص و ۱۴ سوره عنکبوت این امکان برای انسانها هست تا دارای عمری طولانی باشند چنانکه در عمل نیز انسانهای نسلهای پیشین از ویژگی خاصی برخوردار بودند که به آنان اجازه میبخشید تا دارای عمرهای طولانی باشند و این خود خواست و مشیت الهی بوده است. (قصص آیه ۴۵ و انبیا آیه ۴۴)
بهرهمندی از فرصت کوتاه عمر: بر اساس آموزههای قرآن، دنیا مزرعه آخرت است و انسان هر آنچه اینجا کاشت در قیامت درو میکند؛ زیرا کشتههای امروزش در آخرت میروید و در برابرش حاضر میشود. (کهف، آیه ۴۹؛ آلعمران، آیه ۳۰؛ حاقه، آیه ۲۴) بنابراین، انسان باید بهگونهای عمل کند که آخرتش تأمین باشد؛ البته برخی از مردم تنها برای دنیا و برخی تنها برای آخرت تلاش میکنند که رهبانها اینگونه هستند؛ اما برخی که همان مؤمنان واقعی هستند برای دنیا و آخرت تلاش میکنند و حسنات دنیا و آخرت را میخواهند با این نگاه که حسنات دنیا را برای آخرت میخواهند و تلاش میکنند که از فرصت دنیا و حسنات آن برای آخرت خویش ذخیره داشته باشند. (بقره، آیات ۲۰۰ و ۲۰۱) دنیا با همه ارزشی که برای آخرت دارد، بسیار جایگاه خطرناکی است و در قرآن بهعنوان بستری برای خسران معرفیشده است (عصر، آیات ۱ و ۲). امام حسن (ع) نیز دراینباره هشدار میدهد و میفرماید: إنَّ الدُّنْیا فی حَلالِها حِسابٌ، وَفی حَرامِها عِقابٌ، وَفِی الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْیا بِمَنْزَلَهًِْ المیتَهًِْ، خُذْ مِنْها ما یکْفیکَ؛ چیزهای دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسی میشود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختی و ناراحتی خواهد داشت. پس باید دنیا (و موجوداتش) را همچون مرداری بشناسی که به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده کنی. (کلمه الامام حسن ج ۷، ص ۳۶) البته چنانکه گفته شد مراقبت در زندگی دنیوی به معنای ترک دنیا و رهبانیت نیست که برخی چون صومعهنشینان مسیحی انجام میدهند؛ زیرا در اسلام تلاش برای آبادانی دنیا و زمین (هود، آیه ۶۱) و بهرهمندی از حسنات دنیا و استفاده از آنها برای خود و دیگران در قالب انفاقات مالی و غیرمالی امری پسندیده است؛ از همین رو امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: وَاعْمَلْ لِدُنْیاکَ کَأنَّکَ تَعیشُ أبَدا، وَاعمَلْ لاِّخِرَتِکَ کَأنّکَ تَمُوتُ غدَا؛ در دنیا چنان برنامهریزی کن – ازنظر اقتصاد و صرفهجویی و… – مثل آنکه میخواهی همیشه دوام داشته باشی، و نسبت به آخرت بهنوعی حرکت و کارکن مثلاینکه فردا خواهی مُرد. (کلمه الامام حسن، ج ۷، ص ۳۷) بههرحال، ازنظر آموزههای قرآن، مرگ همزاد زندگی است (ملک، آیه ۲) و انسان از زمانی که به دنیا میآید در خسران و زیان آشکار است؛ زیرا دمبهدم اگر از فرصت عمرش بهره نگیرد، زمان و فرصت عمرش از دست میرود بیآنکه بازگشتی برای آن باشد (عصر، آیات ۱ و ۲) مگر آنکه به چهار کار اصلی: ایمان، عمل صالح، تواصی به صبر و تواصی بهحق و مرحمت بپردازد. (عصر، آیه ۳؛ حاقه، آیه ۲۴) امام حسن مجتبی (ع) دراینباره میفرماید: یابْنَ آدَمٍ، لَمْ تَزَلْ فی هَدْمِ عُمْرِکَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا فی یدَیکَ لِما بَینَ یدَیکَ؛ ای فرزند آدم از موقعی که به دنیا آمدهای در حال گذراندن عمرت هستی، پس، ازآنچه داری برای آیندهات (قبر و قیامت) ذخیره نما. (کلمه الامام حسن، ج ۷، ص ۳۵) البته بیشتر مردم بهجای آنکه از عقل و نقل پیروی کنند، دنبال هواهای نفسانی خویش هستند و بهجای علم از ظن و بهجای ترس و خوف از خدا و اطاعت از عقل و نقل، به اطاعت از هوسهای خویش میپردازند و اگر سخن از دین و دینداری دارند، در حالتهای عادی است؛ اما هرگاه گرفتار امتحان خدا (عنکبوت، آیات ۲ و ۳) شوند، معلوم میشود که از اسلام و ایمان کمترین بهرهای نبردهاند؛ چنانکه امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: آن النّاسَ عَبیدُ الْمالِ، وَالدّینُ لَعِبُ عَلی ألْسِنَتِهِمْ، یحیطوُنَهُ مادَرَتْ بِهِ مَعایشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا لِلاْبْتِلاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ؛ همانا مردم اسیر و بنده دنیا و اموال آن هستند، و دین را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار دادهاند و به هر نوعی که زندگی آنها تأمین شود حرکت میکنند؛ بنابراین هنگامیکه در بوته آزمایش درآیند، دیندارآناندک خواهند شد. (احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۲۳۴)
عوامل افزایش عمر: برای اینکه انسان از عمر کوتاه رهایی یابد و فرصتی بیشتر برای زیستن و شدن کمالی بیابد میتواند از روشهایی خاص برای این منظور استفاده کند؛ زیرا بلندی و کوتاهی عمر هر شخصی در کتاب لوح محفوظ در نزد خداوند نوشته و معلوم است (فاطر آیه ۱۱) ولی خداوند میتواند به عللی این عمر را تغییر داده حتی افزایش دهد و یا کوتاه کند؛ زیرا خداوند است که امور هستی را در اختیار دارد نه آنکه خود مجبور احکام خود باشد و نتواند آن را تغییر دهد. ازاینرو توانایی محو و اثبات دارد و میتواند عمری را کاهش یا افزایش دهد. ازجمله عوامل و زمینههای طولانی شدن عمر آدمی تا اجل مسما میتوان به اجابت دعوت الهی اشاره کرد که در آیه ۱۰ سوره ابراهیم و ۱ تا ۴ سوره نوح به آن اشارهشده است. پیروی از رهبران و پیامبران الهی نیز چنین امکانی را به شخص میدهد که عمر خویش را افزایش دهد. (نوح آیات ۱ تا ۴) در روایات است که صلهرحم و دیدار از بستگان نسبی و خونی میتواند علتی برای افزایش عمر باشد، چنانکه ترک صلهرحم نیز موجب کاهش عمر میشود. خداوند درآیات ۲ و ۴ سوره نوح، تقوا را زمینهساز طولانی شدن عمر انسان تا اجل مشخص و مسما میشمارد و در همین آیات عبادت را نیز بهعنوان عامل دیگر معرفی میکند. از این آیات به دست میآید که آنچه تغییر میکند اجل معلق است که میتواند افزایش یا کاهش یابد ولی اجل مسما و معین هرگز تغییر نمیکند. گفتنی است برای هر انسانی دو اجل معلق و مسما است که اجل معلق مرتبط با کارها و رفتارهای آدمی است. به این معنا که اگر کارهای نیک و عبادت و اطاعت خدا و پیامبرش را انجام دهد و یا به صله ارحام بپردازد عمرش طولانی میشود و تا زمان اجل مسما ادامه مییابد وگرنه کوتاه شده و در اجل معلق جانش گرفته میشود؛ اما اجل مسما و یا حتمی اجلی است که حتماً انجام میشود و هیچ تقدیم و تأخیری در آن نخواهد بود. از آیات قرآن میتوان استنباط کرد که عمر طولانی برای کسانی که در مسیر شدن کمالی حرکت نمیکنند، زیانبار است و ازاینرو خداوند به رحمت و مهر خویش عمرشان را طولانی نمیکند. قرآن درآیات ۴۲ و ۴۴ سوره انبیا برخورداری از عمر طولانی برای انسان کافر و مشرک را عاملی برای ایجاد غرور میشمارد و یا در آیه ۱۶ سوره حدید عمر طولانی را برخی از اهل کتاب که درواقع منحرف و مشرک هستند، عاملی برای قساوت قلب آنان معرفی میکند. این بدان معناست که خداوند به رحمت خویش که بر غضب وی پیشی گرفته است میخواهد تا آنان فرصت نیابند بیشازپیش بدبخت شوند و مراتب نقصان و هبوط و سقوط بیشتری را تجربه کنند. از سوی دیگر، عمر طولانی موجب ضعف و سستی بدن میشود و انسان را از کارهای نیک بازمیدارد. ازاینرو حتی عمر را محدود کرده است تا انسانها کمتر گرفتار سستی شوند. (نحل آیه ۷ و حج آیه ۵ و روم آیه ۵۴ و تین آیه ۴ و ۵ و یس آیه ۶۸) انسانها هرچه که بخواهند نمیتوانند از مراحل عمری خویش بیرون بروند؛ زیرا هر انسانی مراحل مختلفی از عمر را میبایست طی کند که درنهایت به ارذلالعمر یعنی پستترین مراحل عمر نزدیک میشود حتی اگر عمری طولانی داشته باشد. (نحل آیه ۷۰) این مرحله را ازآنرو پستترین مرحله دانستهاند که انسان در آن به نادانی میرسد که پیش از آن از دانایی بهرهمند بود و به ناتوانی میرسد که پیش از آن به آن توانا بود. اینگونه است که در شرایطی بدتر و پستتر از کودکان قرار میگیرد؛ زیرا زمان از دست دادنها پس از داشتنهاست درحالیکه کودک پیش از آن داشته و دانستنی را تجربه نکرده است و برای او سهلتر و آسانتر است. ازاینرو قرآن دوره کهولت و پیری را بهعنوان پستترین دوران عمر بشر معرفی میکند. در پایان این نکته دوباره مورد تأکید قرار میگیرد که عمر آدمی، زمانی عمر شمرده میشود که بهدرستی در مسیر تعالی و کمال و رشد از آن بهره گرفتهشده و به آبادانی و عمارت جان در آن توجه شده باشد. این همان معنای دم غنیمت شمردن است؛ زیرا از هرلحظه و دم زندگی برای کمال و تحول بهره میبرد و عمر خویش را فرصتی برای شدن رشدی و خدایی شدن میداند.
زندگی، فرصتی است كوتاه و تکرارناپذیر
زندگی، امكانی است محدود.
با امكان محدود زندگی، باید نامحدود را جست.
باید از فرصت كوتاه زندگی، برای یافتن جاودانگی بهره برد.
بنابراین، زندگی، چالشی است بزرگ؛ مخاطرهای عظیم.
فرصت یكه و یکباره زندگی را نباید صرف چیزهای کمبها كرد.
چیزهای کمبها، چیزهاییاند كه مرگ آنها را از ما میگیرد.
زندگی را باید صرف اموری كرد كه مرگ نمیتواند آنها را از ما بگیرد.
این معیار را باید برای سنجش همهکارهای خود در زندگی بكار بگیریم.
برای مثال، با این معیار میتوانیم بگوییم كه پول جزو امور کمبهاست.
پول، مفید است، اما ارزش و اعتبار بنیادی ندارد.
قدرت، شهرت، جاه و اعتبار نیز، اینگونه اند.
همه اینها، با مرگ ما، از دست ما خارج میشوند.
بنابراین، چرا فرصت كوتاه و تکرارناپذیر زندگی را صرف چیزهایی كنیم كه با ما نمیمانند؟
زندگی، کاروانسرایی است كه شبهنگام، در آن اتراق میکنیم و سپیدهدمان، از آن كوچ میکنیم.
فقط چیزهایی اهمیت دارند كه، وقت كوچ ما از خانه بدن، با ما همراه باشند.
خداوند گفته است:
من گنجی مخفی بودم. دوست داشتم شناخته شوم. آفریدم آفریدگان را، تا شناخته شوم.
بنابراین، خداوند آفریدگان را آفریده است، زیرا دوست داشته است كه بیافریند.
او آفریده است، تا در آینه جان فهیم آفریدگان، دیده و شناخته شود.
شناخت، هم سنگ علم اصطلاحی نیست.
شناخت، چیزی است از جنس تأملی ژرف؛
مراقبه.
بنابراین، تنها چیزی كه ارزش عمر كوتاه و تکرارناپذیر ما را دارد، معرفت الله است؛
شناخت برین است؛
آگاهی كیهانی است؛
تأملی ژرف است؛
مراقبه است؛
تنها با مراقبه است كه انسان آن گنج مخفی را مییابد.
اگر زندگی صرف روشنی، آگاهی و رهایی نشود، تلفشده است.
تنها آگاهی كیهانی است كه مرگ نمیتواند آن را برباید.
جز این آگاهی، همهچیز از بیرون میآید.
تنها آگاهی كیهانی است كه از درون میجوشد.
آگاهی كیهانی یا شناخت برین،
درختی است كه در درون تو میروید و میبالد و میوههای عشق و شفقت را به بار میآورد.
مرگ نمیتواند عشق و شفقت را از تو بگیرد.
زیرا اینها، پارههای جداییناپذیر شناخت بریناند.
عشق و شفقت، زاده شناخت برین یا مراقبهاند.
تو میتوانی فقط آگاهی كیهانی و ثمرات آن را با خود ببری؛
اینها تنها دارایی ماندگار تواند.
زندگی، كاروانسرایی است كه شبهنگام، در آن اتراق میکنیم و سپیدهدمان، از آن كوچ میکنیم.
فقط چیزهایی اهمیت دارند كه، وقت كوچ مان از خانه بدن، با ما همراه باشند.
دنیا چیزی نیست كه آن را واگذاریم.
دنیا چیزی است كه باید آن را برداریم و با خود همراه كنیم.
ترك دنیا، راهی نیست كه، به بلوغ معنوی و آگاهی كیهانی بیانجامد.
سالكان حقیقی حقیقت، بهره خود از دنیا را فراموش نمیکنند.
آنها، هر آنچه را كه زندگی در اختیارشان میگذارد، برمیگیرند.
آنها میدانند كه همه این زندگی باشكوه، هدیهای است از طرف خداوند.
آنها موهبت الهی را برنمیگردانند.
كسانی كه از دنیا روی برمیگردانند، نگاهی تیره و یاس آلود دارند.
آنها دشمن زندگی و شادمانیهای آناند.
خداوند حی است؛
نه زنده؛
بلكه عین حیات است.
خداوند زندگی هر موجود زنده است.
او عین زندگی است.
این زندگی،
در توست،
بیرون توست،
در درختان است،
در ابرهاست،
در ستارههاست،
همه وجود، رقص زیبای این زندگی است.
كیش من، كیش ستایش این زندگی است؛
كیش مهر است؛
كیش روشنی است.
كیش من، كیش مستی است؛
نباید از زندگی گریخت.
باید، مستانه و شادمانه، به چالشهای پرمخاطره زندگی تن سپرد.
باید چشم در چشم زیبای زندگی دوخت.
چگونه میتوان از زندگی گریخت و خود را پشت سر گذاشت؟
ما همه پارهای از زندگی هستیم.
زندگی در رگهای ما جاری است، و در سینه ما میتپد.
زندگی، عین خود ماست.
از زندگی، به كجا میتوان گریخت؟
تمنای گریز از زندگی، تمنای خودكشی است.
گریز از زندگی، تلاشی است از سر زبونی.
گریز از زندگی، گریز از خداست.
به كجا میتوان گریخت كه خدا نباشد؟
كیش من، كیش ستایش عشق و خنده وزندگی است.
بنابراین، همهچیز را باید جشن گرفت.
همهچیز را باید زندگی كرد.
همهچیز را باید دوست داشت.
هیچچیز خاك را از آسمان جدا نمیکند،
همهچیز این زندگی خاكی، آسمانی است.
همهچیز این زندگی مادی، الهی است.
همه ما به ضیافت الهی دعوتشدهایم؛
ضیافت وجود.
باید با همه وجود خود در این ضیافت شركت كنیم.
اینگونه است كه شكر نعمت این فرصت یكه و تکرارناپذیر را بهجا آوردهایم.
خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا آن را بهتمامی زندگی كنیم.
خداوند از من و تو خواهد پرسید:
آیا زندگی را زندگی کردهای؟
مرگ نیز پارهای از این زندگی باشكوه است.
حتی مرگ را نیز باید جشن گرفت.
مرگ،
قله زندگی است؛
غنودن در آغوش خداست.
اگر زندگی را بهتمامی زیسته باشی، آنگاه،
زیستن تو، رستن
و مرگ تو، رستن توست.
پس زندگی را زندگی باید كرد…
ر ک به:
- انتظار
- شعبان
- افق انتظار
- چشمهايم
- اسرار انتظار
- چشم به راه
- عمر طولانی
- زنان در انتظار
- چهارم شعبان
- مولاي مهربان
- حكومت جهانی
- مردي مي آيد…
- راز میلاد و انتظار
- مناجات شعبانیه
- تقویم ماه شعبان
- دوران طلایی عمر
- اعمال ماه شعبان
- هدايتگر انسان ها
- الصحيفة السجادية
- بازار و فرهنگ انتظار
- مهدى از ديدگاه علماى اهل سنّت
- پرتوى از سيره و سيماى امام مهدى(ع)
- پیامبر (ص) به استقبال ماه رمضان می رود