چه خوب است بشناسیم، مقتداء بیبدیلی را کهاسوه تمام بشریت است. مقتداء بیبدیلی که شناخت زندگی او با تمام جزئیاتش، در تمام زندگی برای سرمشق گیری بایسته و شایستهباشد تا استفاده کنیم. بهترین راه شناخت او، توصیفاتی است که خدا و پیامبر (ص) بیان میکنند، یا خود پیامبر (ص) در سیرهاش به نمایش گذاشته و یا روایات معتبر بیان کردهاند و به بشریت انتقال دادهاند. حقیقت این مقتداء بیبدیل، بهطور کامل در پیامبر (ص) بهعنوان انسان کامل ظاهر شدهاست.[۱] وجود پیامبر (ص) چه در ظاهر و چه در باطن، بسیار نزدیک با حق است و مردم از درک کمال او عاجزند ازجمله، پیامبر (ص) فرمود:
- اولین آفریده خداوند، نورِمن است.[۲]
- پیشوای تمام فرزندان حضرت آدم (ع)، منم.[۳]
- حضرت آدم (ع) و تمام فرزندانش زیر پرچم من هستند.[۴]
- مرا باخدا ساعاتی است که هیچ موجودی در آن راه ندارد.[۵]
در وجود پیامبر (ص)، وجود همهانبیا (ع) از حضرت آدم (ع) تا حضرت عیسى (ع)، ظهور کامل یافتهاست. این حقیقت بعد از پیامبر (ص) در معصومین (ع) حضورداشته و وارثان آن بودهاند. شیخ محمود شبستری دراین مورد چنین آوردهاست:
- بُوَد نور نبی خورشید اعظم
- گهاز موسی پدید و گه ز آدم
- زنورش شد ولایت سایهگستر
- مشارق با مغارب شد برابر
- وجود اولیا او را چو عضوند
- کهاو کل است ایشان همچو جزءند.[۶]
همچنین مولوی بهطور صریحتر اشارهکردهاست:
- بالجمله هم او بود که میآمد و میرفت، هر قرن که دیدی
- تا عاقبت آن شکل عرب وار برآمد دارای جهان شد
- منسوخ چه باشد چه تناسخ؟ به حقیقت، آن دلبر زیبا
- شمشیر شد و در کف کرار برآمد، قتال زمان شد
- نینی که هم او بود که میگفت انا الحق با صوت الهی
- منصور نبود آنکه بر آن دار برآمد، نادان به گمان شد
- رومی سخن کفر نگفت ست و نگوید، منکر نشویدش
- کافر بود آنکس که بهانکار برآمد، از دوزخیان شد.[۷]
ابن فارض چنین سرودهاست: گرچه من در عالم صورت فرزند آدمم، اما مرا معنایی است که بر فرزندی من نسبت به پیامبر (ص) دلالت دارد. من در گهواره بودم کهانبیاء، حزب من و تابع من بودند و لوح حقیقت من پیش از همهچیز، کامل بود. پیش از آنکهاز شیر گرفته شوم و پیش از آنکه به تکلیف ظاهری مکلّف شوم، با شریعت خودم که بیانگر سیرت و اخلاق من است، خاتم تمام شرایع بودم.[۸]
[۱] دانشنامه جهان اسلام، نشر بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، ذیل حرف ح.[۲] «اوّلُ ما خَلَق اللّه نورى»؛ اولین خلقی که خداوند آفرید نورمن بود. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، ج ۱، ص ۹۷. روایاتی دیگر هم شامل مضامینی مشابه هستند به ویژه روایاتی که دلالت بر سابق بودن نور آن حضرت بر مخلوقات دارند بسیارند و در برخی روایات بر اتحاد نوری حضرت علی (ع) با آن حضرت نیز اشاره شده است. از جمله: «خلقت انا و علی من نور واحد»، الامالی للصدوق، ص ۲۳۶، انتشارات کتابخانه اسلامیه. قال ابوجعفر (ع): یا جابِرُ اِنَّ اللّهَ اَوَّلَ ما خَلَقَ، خَلَقَ مُحَمَّدا و عِتْرَتِهِ الهُداةَ المُهْتَدین. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۴۲٫یا جابر کان اللهُ و لاشیء غیره و لا معلوم و لا مجهول فأوّل ما ابْتَدَأَ من خلق خلقه أن خلق محمّدا (ص) و خلقنا أهل البیت معه من نوره و عظمته. بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۱۷، ح ۳۱. الباقر (ع) عَنْ جَابِرِبْنِیَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: قَالَ أبُو جَعْفَرٍ (ع) یَا جَابِرُ کَانَ اللَّهُ وَ لَا شَیْءَ غَیْرَهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً (ص) وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّهًًْ خَضْرَاءَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَیْثُ لَا سَمَاءَ وَ لَا أَرْضَ وَ لَا مَکَانَ وَ لَا لَیْلَ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَر ... فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ إِخْرَاجَ ذُرِّیَّهًِْ آدَمَ (ع) لِأَخْذِ الْمِیثَاقِ سَلَکَ ذَلِکَ النُّورَ فِیهِ ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ یُلَبُّونَ فَسَبَّحْنَاهُ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِیحِنَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَا دَرَوْا کَیْفَ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ تَرَاءَی لَهُمْ بِأَخْذِ الْمِیثَاقِ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهًِْ وَ کُنَّا أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلی عِنْدَ قَوْلِهِ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ثُمَّ أَخَذَ الْمِیثَاقَ مِنْهُمْ بِالنُّبُوَّهًِْ لِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله) وَ لِعَلِیٍّ (ع) بِالْوَلَایَهًِْ فَأَقَرَّ مَنْ أَقَرَّ وَ جَحَدَ مَنْ جَحَد. جابربنیزید جعفی گوید: امام باقر (ع) فرمود: ای جابر! خدا بود و هیچچیزی غیر از او نبود، نه معلوم و نه مجهول. اوّلین موجودی که آفرید محمّد بود و ما اهلبیت را به همراه ایشان و از نور خود و از عظمتش آفرید و بهصورت سایهای سبز در مقابل خود نگاه داشت. در آن هنگام نه آسمان و زمین و نه شب و روز و نه خورشید و ماه، هیچکدام وجود نداشتند ... وقتی خداوند خواست ذریّه آدم (را برای گرفتن پیمان خارج کند، آن نور را در آن راه داد. آنگاه ذریّه او را از نهادش خارج کرد درحالیکه لبّیک میگفتند. ما خدا را تسبیح کردیم و آنها به تسبیح ما تسبیح نمودند و اگرنه نمیدانستند چگونه تسبیح کنند. آنگاه خداوند عزّوجلّ برای گرفتن پیمان ربوبیّت خود را به آنها ارائه نمود. ما اوّلین کسانی بودیم که وقتی فرمود: «آیا پروردگار شما نیستم»؟ آری گفتیم. سپس برای محمّد (ص) به نبوّت و برای علی (ع) به ولایت پیمان گرفت و هرکه خواست اقرار کرد و هرکه خواست انکار نمود. تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج ۵، ص ۴۰۰ بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۰.[۳] «انا سید وُلْدِ آدمَ ولا فخرَ»؛ من سرور فرزندان آدمم و این فخری بر من نیست. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بیروت، ج۴، ص ۱۹۸.[۴] «آدمُ و مَنْ دونَه تحتَ لوائى»؛ آدم و هر که بعد از او آمده است همگی تحت لوای من هستند. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بیروت، ج ۱۶، ص ۴۰۳.[۵] «لى معَ اللّهِ وقت لایسَعُنى فیه مَلَکٌ مقرّب ولا نبىٌّ مرسل» یا به روایتى دیگر «لایسَعُنى فیه غیرُ ربى»؛ مرا با خدا اوقاتی است که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی در آن راه ندارد یا به روایتی دیگر جز خدا در آن راه ندارد. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۸، ص ۳۶۰، موسسه الوفاء، بیروت.[۶] مقدمه مشارق الدراری، جلال الدیین آشتیانی، ص ۳۳، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.[۷] مقدمه گزیده غزلیات شمس، شفیعی کدکنی.[۸] ابوحفص ابوالقاسم عمر بن ابى الحسن على بن المرشد بن على (۵۷۶ ـ ۶۳۲) اصل او از حماه (از شهرهاى سوریه)، زادگاه و مسكن و مدفنش مصر بوده، عارف و شاعرى معروف او را به اشعر المتصوفین وصف نموده اند و سلطان العاشقینش لقب داده اند و از اشعارش فلسفه وحدت وجود استشمام مى شود. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، مدخل "ابن فارض" از اكرم جودی نعمتى. "ابن فارض" یکی از نخستین عرفایی است که در مورد حقیقت محمدیه سخن گفته است. وی در قصیده معروف خود (تائیه کبری) به این بحث پرداخته و از زبان حقیقت محمدیه چنین سروده است: وانی و ان کنت ابن آدم صورة//فلی منه معنی شاهد بابوتی. و فی المهد حزب الانبیاء و المنا//صر لوحی المحفوظ و الفتح صورتی. و قبل فصالی دون تکلیف ظاهری//ضمنت بشرعی الموضحی کل شرعة. ابن فاض، دیوان ابن فارض، ص ۷۳، دارالکتب العلمیه، بیروت.