پیامبر (ص) را در مدینه خبر رسید؛ تهیدست پیدا شده است. فرمود: او را نزد من بیاورید! او را آوردند. فرمود: آنچه در خانه داری کوچک نشمار. آن را بیاور. او به خانه رفت. یک پلاس و یککاسه برداشت. به حضور پیامبر (ص) آورد. حضرت (ص) آنرا برای فروش گذاشت. آندو را، شخصی خرید. پیامبر (ص) دو سکه نقره از فروش را به آن شخص تهیدست داد و فرمود: با یک سکه غذا برای خانوادهات بخر و با سکه دیگر یک تیشه خریداری کن. به دستور پیامبر (ص) آن شخص تیشه خرید. حضرت (ص) فرمود: به بیابان برو و با این تیشه هیزمها را جمع کن و هیچ خار تر و خشکی را در بیابان، کوچک مشمار. همه را جمع کن و بفروش. او رفت و با همان دستور کار کرد. بعد از پانزده روز درحالیکه وضع مالیش خوب شده بود، نزد پیامبر (ص) آمد. پیامبر (ص) فرمود: کارکردن و مزدکار گرفتن برای تو بهتر است از اینکه در قیامت به محشر وارد شوی و نشانه زشت صدقه (صدقهگیری) در چهرهات باشد. (۱)
امام (ع) را دیدم مشغول کار هستند. گفتم: فدای شما گردم. بفرمائید این کار را من انجام دهم یا خدمتکاران خودتان! حضرت (ع) فرمود: … مایلم خدا را در حالی ملاقات کنم که با دست خود کارکرده و با سختی دادن به خود، در طلب رزق باشم. حتی امام علی (ع) نیز خویش را برای طلب حلال بهزحمت میانداخت. (۲)
مادامی که پارو نزنی..
قایق زندگی تو ، یا سرجایش می ماند
یا با هر بادی به بیراهه خواهد رفت…
بیکار ننشین …
پارو بزن و در مسیر درست حرکت کن.
تلاش لازمه پیروزیست…
پانویس:
- جامه پشمینه و خشن، فرشی پشمی به رنگهای مختلف که پرز ندارد، گلیم. بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۰
- فضل بنابیقره سمندی از یاران امامصادق (ع) میگوید: … محجةالبیضاء، ج ۳، ص ۱۴۷