او میخواهد خون حافظ را هم بریزد گفت: که پنجاهودو نقطه فرهنگیات را نشانه گرفتهام که ویرانش کنم، گفت و تکرارش کرد. جنگ افروزان و آتش بیاوران و ویرانی طلبانش، کتاب لغت دست گرفتند تا منظورش را ترجمه کنند که منظورش مدرسه ما نیست، مسجد آنهاست. منظورش میخانه ما نیست، …
بیشتر بخوانید »ای فروغ امید!
ای روشنگر دل ها، ای خورشید هدایت، ای فروغ امید و ای تمام آرزوهای ما! بیا و با آمدنت، شب های مرا چون روز روشن كن، بیا و با آمدنت سپیدهدمان را از ستیغ فلق، به دامان اُفق ببر و به سیمای رنگینکمان، رنگ نور و عشق بپاش. بیا و …
بیشتر بخوانید »پادشاه فصلها
پاییز را دوست دارم چون فصل مهربانی است اصلاً آنقدر مهربان است که با مهر میآید با باران میماند با آذر میرود وقت رفتنش دل ما هم از نگرانی، آذر میگیرد آخ که اگر سرمای دی به دادش نمیرسید چیزی جز خاکستر از اینهمه عاشقانه برجا نمیماند جنگلهای قرمز و …
بیشتر بخوانید »معلم
معلمها دودستهاند: آرایشگران و پیرایشگران. آرایشگران بر تو میافزایند؛ بر دانشِ تو، بر معلوماتت، حتی بر اخلاق و تربیت و فضیلتها و استعدادهایت. پیرایشگران از تو کم میکنند. از بارِ خرافات تو. از بارِکلیشهها و عادتهایت. از فشارِ رسومِ مزخرفِ جامعه ساختهات؛ و از هر آن چه که تو را …
بیشتر بخوانید »آموزش خوب
قیمت یک شام خوب و یک آموزش خوب یکی است. تنها فرق آنها در مدتزمانی است که میتواند ما را خوشحال کند! اولی یک ربع و دومی یکعمر! و حیرت آورست که برای اغلب ما آن یک ربع مهمتر است! ر ک به: مهر معلّم دانش مهرماه ماه مهر آغاز …
بیشتر بخوانید »خانواده آسمانی
دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست برپا گر این بزم شعف ذات خداست گفتم به خرد چه اتفاق افتاده گفتا که عروسی علی و زهرا است گروهی در مسجد از هر دری سخن می گفتند. [۱] در این بین سخن از دختر پیامبر (ص) به میان آمد. …
بیشتر بخوانید »قلقلکِ ذهن
خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر میکنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم. چه امتحان سخت و بیانصفانهای بود. امتحانی که در آن … نادانستههای کودکی بیدفاع، مورد قضاوت دانستههای معلّمی بیرحم قرار میگرفت. امتحانی که در آن با غلطهایم قضاوت میشدم نه با درستهایم. اگر دهها …
بیشتر بخوانید »تیک یعنی فرصت
ساعت یعنی تیکتاک… تیک یعنی فرصت به دست آمد تاک یعنی فرصت از دست رفت موفقها قدر تکتک تیکها را میدانند افسردهها تاکهای گذشته را میشمارند ساعت ۳ بعدازظهر زمانى كه وقت استراحت امام (ره) در بیمارستان است، صداى زنگى شبيه به زنگ خطر شنيده مى شود، از آن جا …
بیشتر بخوانید »ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘ …
به هر بهانهای میماند… دﻭﺗﺎ دستشو ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: اگر ﺑﮕویی گُل ﮐﺪﻭﻣﻪ، میمانم …! ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ … ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩم را فراگرفته ﺑﻮﺩ … ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ آرام ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ! ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔُﻠﻪ …! دستش را ﺑﺎﺯ …
بیشتر بخوانید »حال همهی ما خوب است؛ امّا …
سلام! حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گمشدن گاهبهگاه خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند بااینهمه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما …
بیشتر بخوانید »