در داستانَک، داستانِ کوتاهِ کوتاه یا Flash Fiction با چند کلمه، خواننده به یک نمایش لحظهای زیبا میرسد که در ذهن نویسنده شکلگرفته است، مانند ۶ داستانک زیر:
- رنج و عذاب دنیا را میبینیم، اما با ازدواج، بچهدار میشویم. عشق همین است.
- وقتی بچهها را به هوا پرت میکنید، میخندند. چون میدانند آنها را میگیرید. اعتماد همین است.
- بهرغم اینکه از آینده خبر نداریم، برای فردا نقشههای بزرگ در سرداریم. اعتمادبهنفس همین است.
- اهالی روستایی تصمیمگرفتند نماز باران بخوانند. همه جمع شدند، اما فقط یک پسر با چتر آمد. ایمان همین است.
- روی پیراهن مرد ۸۰ساله جملهای نوشته. من ۸۰ساله نیستم. ۱۶ساله هستم با ۶۴سال تجربه. این هم گرایش است.
- هر شب به رختخواب میرویم، هیچ اطمینانی نداریم که تا صبح زنده بمانیم، اما ساعت را کوک میکنیم که بهموقع بیدار شویم. امید همین است.
نویسنده داستان فِلَش، داستانک یا فلش فیکشن (داستان کوتاه کوتاه Flash Fiction) حداقل با ۲۵۰ تا ۷۵۰ کلمه، در پی یک کشف ضربهزننده، غافلگیرکننده، ایجاد شوک و یا نمایش لحظهای زیباست که میتواند پایانی نداشته باشد یا پایان آن را به خواننده واگذار کند. بهسختی قالب حجمی داستانَک یا داستانِ کوتاهِ کوتاه، به ۲۰۰۰ کلمه میرسد.[۱]
انواع داستانک: برای تبدیل داستان کوتاه به انواع داستانک لازم است نویسنده بخش اصلی داستان را خلاصه کند. داستانک از طرح اولیهای که برای نوشتن یک داستان در ذهن نویسنده شکل میگیرد کوتاهتر و خلاصهتر است. ایجاز مهمترین صنعت ادبی در نوشتن داستانک است و نویسندهای که میخواهد داستانک بنویسد حتماً باید از نحوه ایجاز اطلاع داشته باشد تا با چیدن درست و مناسب کلمات، داستانک را شکل دهد.[۲]
- ۱. داستانِ کوتاهِ کوتاه: زیر ۲۵۰ کلمه است.
- ۲. داستان برقآسا: بین ۲۵۰ کلمه تا ۷۵۰ کلمه متغیر است.
- ۳. داستان ناگهانی: حجمِ آن از داستانِ برقآسا بیشتر و از داستانِ کوتاهِ کوتاه کمتر (حداکثر ۱۷۵۰ تا ۲۰۰۰ کلمه)است.[۳]
میتوان انواع داستانک را به «داستان ناگهان»، «داستان لحظه»، و «داستان آنی» ترجمه کرد.
دیوارهای قصر از آینه بود. سگ هر جا نگاه میکرد سگ میدید. سگ و سگ… گیج و منگ شده بود! راهش را در قصر گمکرد. مشکلش بسیار حاد بود. اینهمه سگ، دور و اطراف او؟! درحالیکه تنها سگ قصر او بود، اکنون سگهای زیادی احاطهاش کرده بودند. راهی برای خروج نمییافت. چون درها نیز از آینه بودند. او سگها را در آنجا هم مشاهده میکرد. آنوقت شروع کرد به پارس. تمام سگهای آیینه نیز چنین کردند. زمانی که صدای پارس او تمام قصر را پر کرد، مطمئن شد که ترسش بیجا نبوده و زندگیاش درخطر است…! تمام شب را پارس کرد. با سگهای درون آیینهها جنگید. درحالیکه تنها سگ قصر او بود. شب را با پارس سپری کرد. از تابوتوان افتاد و در جدال با تصاویرش مُرد. جدالی که توهمی بیش نبود. زمانی که مُرد، تمام صداها خاموش و سکوت حاکم شد. در واقع وجود سگی دیگر توهم بود.
ر ک به:
پانویس:
- [۱] میرصادقی، جمال؛ عناصر داستان، تهران، سخن، ۱۳۸۵، چاپ پنجم
- [۲] مستور، مصطفی؛ مبانی داستان کوتاه، تهران، مرکز، ۱۳۷۹، چاپ اول
- [۳] سامرست موام، دربارهٔ رمان و داستان کوتاه، ترجمهٔ کاوه دهگان، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۴، درسهایی دربارهٔ داستاننویسی، لئونارد بیشاپ، محسن سلیمانی و صدسال داستاننویسی (۴ جلد) حسن میر عابدینی